آموزش را امری انعطاف پذیر میدانم

پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ ، سجاد پورقناد(سردبیر وب سایت موسیقی گفتگوی هارمونیک)

رابطه معلم شاگرد را با توجه به موارد گفته شده چگونه پیشنهاد میکنید؟

به نظر من برای رسیدن به موفقیت در زمینه آموزش نوازندگی ویولون و یا هر ساز دیگری ما نیازمند به یک نوع نگاه انسانی به این مسئله هستیم؛ هر فرد مجموعه ای است از یک سری قابلیتها و استعدادها و توانایی ها و در عین حال کاستی ها و ضعفها و مشکلات. طبیعی است، وقتی که فردی در سیستم آموزشی خاصی مشغول میشود، استادش باید در همان ابتدا با دقت مسائل آن فرد را مورد بررسی قرار داده و توانایی ها و ضعفهای آن فرد را از همان مراحل ابتدایی آموزش شروع به شناختن کند تا بفهمد این فرد چه نوع توانایی ها و چه نوع مشکلاتی دارد. هر فردی توانایی ها و مشکلاتش با افراد دیگر متفاوت است و هر فرد یک نمونه خاص است و در زمینه آموزش نمیشود ما بیاییم و همه افراد را مثل هم ببینیم.

پس به عقیده من باید از همان ابتدا مسئله آموزش را یک مسئله شراکتی بدانیم، حالا چه شراکتی؟ شراکتی که منجر میشود- یک شراکت دو نفره بین هنرجو و هنر آموز – به تعالی و رشد آن انسان و در واقع هدف را باید تعالی فرد هنرجو بدانیم و این حرکتی است به سمت کمال.

در این شراکت هیچ طرف نباید دچار خودخواهی بشوند و برای پیمودن صحیح این مسیر هر دو طرف باید از خودخواهی دوری کنند. حالا اگر بخواهیم این مسئله را تشریح کنیم، همانطور که گفتم یک معلم باید بین افراد و هنرجوهای مختلفی که دارد تفاوت قائل بشود و آموزش خود را بصورت مورد به مورد، با توجه به توانایی ها و مشکلات آن افراد، قابلیتها و ضعفهایشان انجام دهد و طبعا نباید همه را به یک شکل دید.

من گاهی دیده ام بعضی از معلمها وقتی هنرجوهایی در کلاس دارند، وقتی کار را از همان ابتدا شروع می کنند هیچ نگاه خاصی به هنرجوهای مختلف خود ندارند و مثل یک ماشین، تدریس میکنند و یکسری کتابها و درسها را میزنند و جلو میروند.

در اینجا به نظر من معلم دچار خود خواهی شده و هیچ هدف و آینده خاصی را با توجه به قابلیت ها و ضعفهای هنرجویش در ذهن خود و در ذهن هنر جویش ترسیم نکرده است. البته این مثالی که زدم، مثالی نیست برای همه معلمین زحمت کش و سخت کوشی که در این مملکت یا جاهای دیگر دنیا، مشغول تدریس هستند و طبیعی است که همه را نمیشود به یک حکم کلی ارجاع داد، اما به هر حال این مسئله ایست که من شاهد بوده ام.

در واقع در اینجا به علت دچار شدن معلم به خودخواهی، به شراکتی که هدف تعالی هنرجو را در نظر دارد، لطمه وارد می شود. زیرا از طرفی، تعالی یک هنرجو در آینده در گرو درک صحیح موقعیت کنونی او و شناخت موارد ضعف و قوت وی توسط هنرآموز امکان پذیر است.

اما از طرف دیگر خود هنرجو هم نباید دچار خودخواهی شود و این هم بسیار پیش می آید که در مسیر رشد هنرجو، ما شاهد هستیم که بعضی از هنرجویان متوجه زحماتی که برایشان کشیده میشود و یا حداقل زحماتی که خودشان در جهت یادگیری خودشان انجام میدهند، نیستند. مثلا من خودم خیلی شاهد این مسئله بوده ام که یک هنرجوی با استعداد به دلیل عدم نتیجه گیری از روش آموزش هنر آموزش، میرود پیش هنر آموز دیگری و نتیجه آموزش معلم اول این شده است که این هنرجو در حال حاضر در وضعیت اسفناکی است از لحاظ نوازندگی و او می آید و کارش را با معلم جدید آغاز میکند.

حال اینکه چرا این هنرجو در وضعیت مناسبی از نظر نوازندگی نیست، میتواند به دلایل مختلفی باشد، مثل اینکه هنرآموز قبلی او در زمینه آموزش دچار خودخواهی بوده یا اطلاعات کافی از کارش نداشته و یا …؛ حالا این هنرجوی با استعداد می آید و با هنرآموز دیگری کار میکند.

من بسیار دیده ام وقتی چند سال میگذرد از زحماتی که هنرآموز دوم در جهت ارتقای سطح هنرجو می کشد، هنرجو به یکباره به دلیل بوجود آمدن بعضی مشکلات خصوصی و داخلی برایش، درست در مقطعی که نزدیک است به مراحل خوبی در زمینه نوازندگی برسد، آموزش خود را با معلم دوم نیز، قطع میکند. خوب در اینجا هم میبینیم که هنرجو مسبب مشکل و خودخواهی شده است.

بنابراین رابطه معلم شاگرد که از اشتراک بین این دو فرد به طور کاملا مساوی، پیموده میشود بایدبه شکل اشتراکی باشد که منجر به رشد و تعالی هنرجو شود و از اینجاست که من میگویم این مسئله را باید انسانی دید.

ولی کتابهای آموزشی محدود است و معلم جای مانور زیادی ندارد!

آموزش یک مسئله حساس است و باید نکات و موارد مختلفی را در آن مورد توجه قرار داد، مثلا در زمینه آموزش کتب نوازندگی سازها، اساتید مختلف با توجه به نگرش شخصی خودشان می آیند و یکسری از کتب را انتخاب می کنند و به تدریج به هنرجویان می آموزند.

اما نکته ای که در همین زمینه باید به آن توجه داشت این است که خوب این کتابها، دارای دروس مختلفی برای آموزش تکنیکهای نوازندگی ساز هستند، اما این مجموعه کتبی که برای تدریس این ساز استفاده میشوند، یک سری کتب و دروس ثابت هستند؛ حالا اینجا سئوال این است که نقش فرد در این میان کجاست؟ در واقع در اینجا ما باید به بحث قبلی برگردیم که عرض کردم، هر فرد دارای یکسری خصوصیات شخصی از ضعفها و توانایی ها و مشکلات است، طبیعی است که یکسری از این دروس برای بعضی از هنرجویان میتواند کاربرد چندانی نداشته باشد و فرد برای نواختن آنها، دارای مشکلی نباشد ولی از طرفی دیگر هم، بعضی از دروس می توانند تبدیل شوند به یک مشکل عمده، برای فردی که تجصیل نوازندگی می کند و آن فرد نتواند در آن مقطع زمانی و تکنیکی خاص از آنها بگزرد.

پس ما باید در اینجا نقش فرد را با توجه با قابلیت هایش در مواجه با کتابهای ثابت در نظر بگیریم. در واقع این کتاب ها نباید تبدیل به یک چهارچوب صلب و تغییر ناپذیر که وقتی هنرجویان آموزش سازی را شروع می کنند، به هر شکل باید با این کتابها و دروس ثابتشان برخورد کنند و در واقع با یک چهار چوب تغییر ناپذیری که تمام هنرجویان باید مواجه بشوند.

با این روش ما نمیتوانیم نقش فرد را ببینیم و در واقع تاثیر فرد اینجا مشهود نیست. در صورتی که اگر براساس قابلیت افراد ما کار کنیم و تمرکز در مورد ویژگی های شخصی افراد داشته باشیم، ما میتوانیم به یک آموزش مفید تر و سریعتر برسیم. بنابراین من تبدیل کردن کتب منتخب آموزشی اساتید را به شکل یک چهارچوب صلب تغییر ناپذیر که تمام هنرجویان با ویژگی های مختلف، باید با آن برخورد کنند و در آن هضم بشوند را صحیح نمی بینم و آموزش را امری انعطاف پذیر میدانم.



این مطلب نخستین بار در مجلۀ موسیقی گفتگوی هارمونیک منتشر گردیده است