رسالت استاد، پرورش هنرمند در نوازندگی است

جمعه ۱۵ آبان ۱۳۸۸ ، سجاد پورقناد (سردبیر وب سایت موسیقی گفتگوی هارمونیک)

برای بسیاری از هنرجویان این سئوال وجود دارد که از چه زمانی به دنیای نوازندگی هنری پا میگذارند؟

من معتقدم هنر در جریان آموزش نوازندگی باید به تدریج در فرد پرورش یابد؛ در صورتی نوازندگی دارای ویژگی ها و شاخصه های هنری می گردد که در طی دوران و سالیان آموزش ساز، در این زمینه برای شخص تلاش شده باشد و در واقع این امر را یک روند تدریجی می دانم و در این راستا فکر می کنم کلاس نوازندگی، صرفا نباید به کلاس تدریس “تکنیک نوازندگی” ساز تبدیل شود.

هر چند وقت گیرترین و دشوارترین قسمت آموزش نوازندگی به هنرجویان، بخش مربوط به آموزش تکنیک نوازندگی است، اما اگر ذهن استاد و هنرجو در آموزش تنها معطوف بر تکنیک باشد، در نهایت و در بهترین حالت فردی را نتیجه می دهد که تنها یک استاد کار است، البته استاد کار حرفه نوازندگی و استاد کاری که فعالیتی به مراتب دشوارتر و پیچیده تر از سایر فعالیت های معمول دیگر استادکاران انجام می دهد.

حال، از آنجایی که شاخه فعالیت این استادکار، نوازندگی است و ماحصل کارش موسیقی، ممکن هست که دیگران او را هنرمند بدانند. در واقع این فرد محصول یک نگرش تکنیک محور صرف شده است.

جالب اینجاست که گاهی من شاهد بوده ام که بعضی هنرمندان در دیگر شاخه های هنر نیز به نوازندگی از همین دیدگاه استادکاری نگاه می کنند که این نوع نگاه ناشی از عدم درک صحیح و نداشتن شناخت از جایگاه و نقش نوازنده است. مثلا روزی یکی از دوستان که نقاش معروفی است، به من گفت شما در نوازندگی چکار می کنید؟ موسیقی که زائیده آهنگساز است و شما تنها مجری اندیشه و هنر او هستید!

به نظر من آن چیزی که استاد و هنرجو در آموزش نوازندگی هر دو باید به دنبالش باشند، شکوفا سازی، تربیت و پرورش استعدادهای شخصی فرد و آموزش تدریجی مولفه های شخصی هنر توسط استاد، در شیوه نوازندگی است و متاسفانه و باز هم متاسفانه! امروز در کمتر کلاسی شاهد این قضیه هستیم.

هرگاه سخن از نوازنده ای به میان می آید، بلافاصله می شنویم که فلانی، فلان کنسرتو را می زند! و معیار تنها نواختن تکنیکی اثر است و صحبت تنها بر سر توان تکنیکی آن نوازنده و در واقع این به دو دلیل عمده است. نخست اینکه بسیاری از هنرجویان و نوازندگان به دلالیل مختلف هیچگاه به توان تکنیکی لازم برای اجرای بعضی آثار سطح بالای رپرتوار ساز خود نمی رسند و دلیل دیگر، نداشتن شناخت شنونده از “مولفه های شخصی” هنر در نوازندگی است و به نظر من این آفت هنر نوازندگی است، زیرا هنر در این مرحله از کار بوجود نمی آید و قبل از بوجود آمدن می میرد. حالا طبیعی است که کسی که در پله اول که همان توان اجرای اثر هست، مانده است هیچگاه به درک کامل و صحیحی از پله دوم نمی رسد.

با این توصیف بسیار طبیعی است که وقتی هنوز پله اول (که همان تسلط بر قطعات مشکل ساز باشد) رد نشده، بحث سر همین پله باشد و نه پله بعدی که رسیدن به بیان شخصی است!

در واقع برای آنکه اجرایی متولد شود، نواختن بی نقص و داشتن توان تکنیکی بالاتر از حد سختی قطعه، کمترین میزان دشواری کار و حداقل انتظار در آن اثر از نوازنده است. مشکل در جایی بوجود می آید که نوازنده خواهان ارائه قرائت شخصی از اثر باشد و او مثل یک صافی بر سر راه موسیقی ظاهر شود که خوب این البته نیازمند نوازنده ای است که از درک و شعور کافی برای داشتن قرائت شخصی در هنر برخوردار گشته باشد و اینجاست که نوازندگی از “استادکاری” تبدیل به “هنر” می گردد و در واقع تکنیک مبدل به ابزاری برای بیان بهتر اندیشه می گردد.

برای آشکار شدن بیشتر مسئله می توان به تفاوت کار نقاشی پر تکنیک که اثری از وان گوگ را به خوبی کپی برداری کرده و به تصویر می کشد با کار هنرمندی توانا مثل شخص وان گوگ که اندیشه ای را برای اولین بار خلق می کند توجه کرد.

جالب اینجاست که هنگامی که به اجرای هنرمندان بزرگ که دارای دیدگاه و تفسیر شخصی در نوازندگی هستند گوش می دهیم، در کل زیاد فرقی نمی کند که اثر متعلق به چه دوره ای از موسیقی یا متعلق به کدام آهنگساز است، بلکه دائما این نوازنده است که در جریان موسیقی به گوش می رسد و می درخشد.

شاید یکی از دلایلی که امروز در دنیا کودکان و نوجوانان بسیار با استعدادی که از لحاظ تکنیکی بسیار خوب می نوازند، هیچگاه به جایگاه بزرگان گذشته این شاخه نمی رسند در همین امر نهفته باشد که اندیشه شخص و اثر وجودی نوازنده در اجرایش از آثار کمرنگ است و امروز سرمایه گذاری اساتید در این زمینه بر روی هنرجویان کمتر شده است.

با توجه به این گفته ها، یک هنرجو از استادش چه انتظاری باید داشته باشد و آیا معلمین فعلی را مقصر این نوع دید به نوازندگی میدانید؟

متاسفانه، امروز بسیاری از اساتید در سر کلاس در عمل تبدیل به یک تیونر یا مترونم شده اند که تنها فالشی یا ضرب نواختن هنرجویان را کنترل می کنند و کار آموزش را در همین جا تمام شده فرض کرده و وظیفه خود را در قبال هنرجو انجام شده می دانند، در حالی که استاد رسالت بالاتری از این دارد که همان پرورش هنرمند در نوازندگی است. به نظر من این نوع تلقی از آموزش اشتباه است و هنرجو نباید در جریان آموزش استادش را به این سمت سوق دهد و یا انتظار استاد از کار خودش، تنها این باشد.

حالا با این مقدمه باید به این مسئله بپردازیم که آموزش نوازندگی چگونه و در چه مسیری باید باشد که منجر به تربیت هنرمند شود؟ به نظر من در این راه مولفه های زیاد و مهمی وجود دارد که باید آنها را بررسی کنیم.



این مطلب نخستین بار در مجلۀ موسیقی گفتگوی هارمونیک منتشر گردیده است